محیا خانممحیا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مامان فاطمه و بابا مرتضی

روز جمعه

اللهم عجل لولیک الفرج سلام نی نی مامان.   امروز جمعه است. بعضی جمعه ها دلم میگیره.   مخصوصا امروز که دلم خیلی هوای تو رو کرده. کاش زودتر تو رو از خدا می خواستم تا میومدی و همدم   تنهایی هام می شدی. یه روزی مثل امروز پیشم بودی تا دلم نگیره و با تو حرف بزنم.   هیچکی درک نمیکنه که میگم تنهام. درسته بابایی خیلی خوبه و همیشه باهاش راحتم.   درسته که اطرافم آدم زیاد دارم. اما نمی دونن که من همیشه شنونده حرفای همه هستم.   اما خودم نمی تونم حرف بزنم. فقط بعضی وقتا که دیگه دلم می ترکه با بابا مرتضی حرف می زنم و گله و شکایت   همه رو به اون می کنم. ا...
17 خرداد 1390

خاله نرگس

سلام نی نی جونم. به عمه نرگس (به قول خودش خاله نرگس) گفتم که منتظر تو هستیم. اونم قصد داره همبازی تو رو بیاره. خوب پس بیا دیگه. ببین چقدر ما رو منتظر گذاشتی؟ حالا دیگه خیلی ها منتظر اومدنتن. مهر لبم رو باز کردم و گفتم که نمیایی.گلت رو به خاله نرگس کردم. گفتم بهش که هر چی ازت میخواهیم و به خدا میگیم تو ناز میکنی و نمیایی. کاش که نی نی خاله نرگس اینقدر ناز نکنه و زود بیاد پیشش. مامان قربونت بشه عزیز دلم بیا دیگه. دلم برای خندت لک زده. برای نگاهت و گریت. بیا زودتر فدات بشم. ...
17 خرداد 1390
1